خلاصه داستان: با انگیزهای شخصی، معلمی در یک مرکز بازپروری نوجوانان، گروهی از نوجوانان دردسرساز را متقاعد میکند تا در یک مسابقه ساخت مجسمههای برفی در ژاپن شرکت کنند.
خلاصه داستان: میکی بارنز که از نظر مالی فقیر است میخواهد از زمین خارج شود، و به عنوان یک کارگر یکبارمصرف (expendable) خود را ثبتنام میکند تا در مستعمره انسانها «نیفلهایم»، کار کند. به عنوان یک فرد یکبارمصرف، میکی چندین مأموریت خطرناک را انجام میدهد که انتظار نمیرود در آن زنده بماند و هر بار که میمیرد، بدن جدیدی بازسازی میشود. در طی یکی از این ماموریتها، یکی از کلونهای او به نام «میکی ۱۷» به اشتباه تصور میشود که مرده است و زودتر از موعد جایگزین میشود. میکی ۱۷ راه بازگشت به مستعمره را پیدا میکند و با جایگزین خود یعنی «میکی ۱۸» ملاقات میکند. بر اساس قوانین مستعمره، تنها یک کلون از یک فرد یکبارمصرف اجازه است که در یک زمان وجود داشته باشد، و اگر میکی ۱۷ کشف شود، هم او و هم میکی ۱۸ نابود میشوند. هر دو نسخه قبلی و فعلی میکی بارنز باید با ماهیت یکبارمصرفبودن دست و پنجه نرم کنند و با رهبران سرکوبگر حاکم بر مستعمره مبارزه کنند.
خلاصه داستان: یک فیزیوتراپیست به طرز مرموزی ناپدید میشود. با آغاز تحقیقات پلیس، رازهای تاریکی از گذشته او فاش میشود که نشان میدهد آیا او قربانی شده یا خود درگیر جنایاتی پنهان بوده است....
خلاصه داستان: اتی (احترام) سهم خود را از خانه اجاره ایی که با دوستانش اجاره کرده نپرداخته و صاحب خانه قصد دارد آنها را بیرون کند. جهانگیر جوانی که در بوتیک کار میکند مبلغ مورد نیاز اتی را فراهم میکند. اما اتی با آن مبلغ تصمیم میگیرد به خارج برود. سعی اتی برای تهیه کسری پولی که برای خارج رفتن نیاز دارد اتی را در موقعیت خطیری قرار میدهد.
خلاصه داستان: سام (محمدرضا گلزار) و عَبِد با هم رفقای صمیمی هستند. با گذشت زمان سام به نرگس، خواهر عبد علاقهمند میشود. عبد که قهرمان ورزشی میشود از سام چاقویی را به عنوان هدیه دریافت میکند و وقتی با چاقو ژست میگیرد ابی عکاس از او عکس میگیرد. بعد از مدتی مشخص میشود که...
خلاصه داستان: یک فارغالتحصیل جوان دکترا و پسر یک مرد ثروتمندی که از دین سوءاستفاده میکند، در آستانه ترک ایران به مقصد ایالات متحده با رویدادها و اتفاقاتی مواجه میشود که او را متوقف میکنند، در حالی که او را با طبقات دیگر جامعه ایران آشنا و آگاه میسازند.
خلاصه داستان: ترگل که زندگی خانوادگی خوبی ندارد و دلبستهٔ عباس است، اما ناپدریش با ازدواج آنها مخالف است. ترگل از خانه میگریزد و با عباس ازدواج میکند. عباس که قصد دارد برای کار به جزیره کیش برود، ترگل را نزد مادرش به روستا میفرستد…
خلاصه داستان: یک زوج جوان و تحصیلکرده که عازم سفری به خارج از کشور هستند، پس از سالها مشاور خانوادهٔ خود را بهطور اتفاقی در فرودگاه ملاقات میکنند و در مدت زمانی که منتظر پرواز خود هستند، اتفاقات سالهایی از زندگی خود را در مدتی که مشاور آنها در خارج از کشور بود، مرور میکنند.