خلاصه داستان: سلام بمبئی داستان آشنایی یک دختر هندی (دیا میرزا) و یک پسر ایرانی(محمدرضا گلزار) را روایت میکند که هر دو دانشجوی پزشکی هستند و این دو جوان درگیر اتفاقات پیچیدهای میشوند.
فیلم «سلام بمبئی» درباره یک دانشجو به نام علی (محمد رضا گلزار) است که در رشته پزشکی دانشگاه بمبئی تحصیل می کند. کاریشما با نقش آفرینی دیا میرزا همکلاسی علی در دانشگاه است و با گذر زمان علی به کاریشما علاقه مند می شود ولی پدر و برادر کاریشما او را مجبور به نامزدی با شخص متمول و ثروتمندی به نام سوراج (گلشن گروور) کرده اند در صورتی که کاریشما هیچ علاقه ای به سوراج ندارد بلکه از او تنفر دارد چون معتقد است سوراج فقط عاشق خود و پولش است به همین دلیل شب عروسی کاریشما دست به خودکشی میزند که پزشکان جانش را نجات میدهند، علی که از غیبت طولانی کاریشما در دانشگاه نگران شده دلیل را از ریتا دوست کاریشما جویا میشود و ریتا میگوید که کاریشما خودکشی کرده، علی به عیادت کاریشما در بیمارستان میرود و به او امید و انگیزه میدهد ،همچنین یک نسخه از دیوان حافظ را به کاریشما هدیه میدهد و اینگونه روابط این دو به هم نزدیکتر و عشق شان به یکدیگر روز به روز بیشتر میشود...
خلاصه داستان: امیر و مریم قرار است با هم ازدواج کنند اما روز عروسی، شهر توسط دشمن موشک باران میشود و مردم، شهر را خالی میکنند. ولیکن مریم با وجود خطرات ناشی از موشک باران ترجیح میدهد که عروسی برگزار شود. امیر بعد از انجام مأموریتش برای مراسم عقد به خانه برمی گردد. اما برخلاف تصورش همه کسانی که شاهد خنثی کردن موشکهای عمل نکرده بودند در مراسم حضور پیدا میکنند.
خلاصه داستان: سعید که بر اثر بمبهای شیمیایی نابینا شده به همراه گروهی از همرزمانش برای معالجه به آلمان اعزام میشود. لیلا خواهر سعید که سال هاست در آلمان با شوهر آلمانی و پسرشان یوناس (یونس) زندگی میکند، سعید را در آسایشگاه میبیند. بین سعید و یونس رابطه عاطفی عمیقی برقرار میشود. یکی از همرزمان بسیجی سعید قصد دارد پناهندگی کشور دیگری را بپذیرد و سعید و دوستان دیگرش نسبت به عمل او معترض هستند. با کوششهای پزشکان متخصص یکی از چشمهای سعید معالجه میشود، اما آزمایشهایی که بر روی او انجام میشود روشن میکند که او بر اثر گازهای شیمیایی مبتلا به نوعی سرطان خون شده است. همسر او در ایران زایمان میکند و سعید پس از معالجهای نافرجام میمیرد و پس از مرگ او، خواهرش لیلا عازم ایران میشود.
خلاصه داستان: در اواخر مرداد سال ۱۳۵۸، مصطفی چمران از طرف دولت موقت مأموریت پیدا میکند به پاوه برود و درگیری داخلی بهوجودآمده در آنجا را خاتمه دهد. سه رأس درگیری موردنظر را مردم پاوه، پیشمرگههای حزب دموکرات و رزمندگان پاسدار تشکیل میدهند. چمران با تکیه بر نگاه عرفانی و بینش صلحجویانهاش، هم باید در برابر جسارت و میل به عدالتطلبی اصغر وصالی به عنوان فرمانده پاسداران مستقر در پاوه مقاومت کند و
خلاصه داستان: دو خلبان ایرانی در یک مأموریت ویژه برای نجات مردم یک شهر کوچک سوریه که توسط تروریست ها محاصره شده اند ، هستند. اما آنها قبل از اینکه بتوانند مأموریت خود را انجام دهند ، باید با چالش های زیادی روبرو شوند.
خلاصه داستان: موضوع فیلم دربارهٔ بادیگاردی است به نام حیدر که وظیفه حفاظت از مسؤولان بلندپایه کشور را برعهده دارد. نقش او را پرویز پرستویی بازی میکند. حیدر شخصیت آرمانگرایی است که مسائلی را در کارش میبیند و این مسائل او را نسبت به کارش دچار تضاد و شک و تردید میکند.
A government bodyguard protects a politician from a suicide bomber, and then begins to question his dedication to his job.